جدول جو
جدول جو

معنی غنچه زار - جستجوی لغت در جدول جو

غنچه زار
(غُ چَ / چِ)
جایی که در آن غنچۀ بسیار روید:
غنچه زاری شده از لخت جگر مژگانم
تا چه آن نخل قد از آن گل رو آرد بار.
درویش واله هروی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
غنچه زار
جایی که در آن غنچه بسیار روید
تصویری از غنچه زار
تصویر غنچه زار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غنچه وار
تصویر غنچه وار
غنچه مانند، به سان غنچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غله زار
تصویر غله زار
زمینی که در آن غله بسیار کاشته باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنبه زار
تصویر پنبه زار
زمینی که در آن پنبه کاشته باشند، کشتزار پنبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنچه ای
تصویر غنچه ای
کوچک و زیبا مثلاً لب های غنچه ای
فرهنگ فارسی عمید
(غَ ظِ)
دهی است از دهستان گاوگان بخش دهخوارقان (آذرشهر) شهرستان تبریزکه در 3هزارگزی باختر دهخوارقان و 3هزارگزی شوسۀ تبریز - دهخوارقان قرار دارد. جلگه و معتدل است. 143تن سکنه دارد که مذهب تشیع دارند و به زبان ترکی سخن میگویند. آب آن از رود دهخوارقان تأمین میشود. محصول آن غلات، زردآلو و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(غُ چَ / چِ یِ)
کنایه از پیکان است:
من کیستم آن ذرۀ خورشید نظیرم
برطرف کله فتنه کند غنچۀ تیرم.
حکیم زلالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(غُ چَ / چِ)
بسان غنچه. مانند غنچه:
نگیرد هیچکس در دامن محشر گریبانت
اگر دامان خود را جمع سازی غنچه وار اینجا.
صائب تبریزی
لغت نامه دهخدا
(یِ نِ)
نام محلی است به شمال غربی تهران در راه امامزاده داود. (یادداشت مؤلف). یونجه زار
لغت نامه دهخدا
(پَمْ بَ / بِ)
زمینی که در آن پنبه کشته اند. مقطن. (دهار). مقطنه. (منتهی الارب) : اتفاقاً برفی عظیم افتاده بود و دشت و صحرا پنبه زار شده و کوه و کنار از صحبت سرما چادر گازری در سر گرفته. (العراضه) :
ریش چون روی پنبه زار شده
روی چون پشت سوسمار شده.
سنائی.
نشگفت اگر یکی ز دهاقین عدل تو
سیراب سازد از عرق شعله پنبه زار.
طالب آملی (از آنندراج).
پنبه زاری بود یکسر پیش ازین هامون برف
برق نیسان آتشی انگیخت در آن پنبه زار.
قاآنی
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
جایی که در آن غوره باشد:
ایاز نوشخند او را پسر بود
که دزد غوره زار او شکر بود.
حکیم زلالی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(غُ چَ / چِ طِ)
تنگدل و منقبض. (بهار عجم) (آنندراج). مغموم. حزین. دلتنگ. ملول. (ناظم الاطباء) :
غیر اگر نشکفد از شعر تر من سنجر
غنچه خاطر نشوم کآن گل باغ حسد است.
سنجر کاشی (از بهار عجم) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غله زار
تصویر غله زار
زمین بسیار کشت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوره زار
تصویر غوره زار
جایی که در آن غوره بسیار به عمل آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنچه خاطر
تصویر غنچه خاطر
تنگدل تنگدل حزین ملول غنچه دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنبه زار
تصویر پنبه زار
زمینی که در آن پنبه کاشته اند مقطن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنچه وار
تصویر غنچه وار
بسان غنچه مانند غنچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غنچه خاطر
تصویر غنچه خاطر
((~. طِ))
تنگدل، ملول
فرهنگ فارسی معین